The second sentence in the introduction, either due to human error or some artistic consideration, had to have a side-note, numbered 2 or 3 in Indian numerals, to indicate a paste from the side-note!
Link to Chester Beatty Digital Collections
Checked with other versions of Gulistan and the paste did match and as such this is the intended sentence:
پَسْ دَرْ هَرْ نَفَسي دو نِعْمَتْ موجودْ اَسْتْ وَ بِهَرْ نِعْمَتي شُکْري واجِبَست
Therefore in every breath there are two blessings, and each blessing necessitates a certain gratitude
تَرکيب
Decomposition of the sentence:
پَسْ دَرْ هَرْ نَفَس+ي دو نِعْمَتْ موجودْ اَسْتْ وَ بِهَرْ نِعْمَت+ي شُکْر+ي واجِبَ+ست
پَسْ
Pas: Therefore, then, thus and so.
از این رو، بنابراین
so ==> [.adv]: چنین، اینقدر، این طور، همچو، چنان، بقدرى، آنقدر، چندان، همین طور، همچنان، همینقدر، پس، بنابر این، از آن رو، خیلى، به این زیادى
then ==> [.conj. & adv. & adj. & n]: سپس، پس (از آن)، بعد، آنگاه، در آن هنگام، در آن وقت، آنوقتى، متعلق به آن زمان
thus ==> [.adv]: بدین گونه، بدینسان، از این قرار، این طور، چنین، مثلا، بدین معنى که، پس، بنابر این
دَرْ
Dar: In, inside, within, during and at.
in ==> [.pref]: پیشوندى است به معنى ” در داخل ” و ” به سوى ” و ” نه “، در، توى، اندر، لاى، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالاى، روى، از، باب روز [.adj]: درونى، شامل، نزدیک، دم دست، داخلى [.adv]: رسیده، آمده، درتوى، به طرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت [.vt]: در میان گذاشتن، جمع کردن [.n]: شاغلین، زاویه
during ==> درمدت، هنگام، درجریان، در طى
at ==> به سوى، به طرف، به، در، پهلوى، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
نَفَسي
نَفَس+ي
Nafas: Breath. نَفَس+ي each breath, ي is Ya of single unit
ي وحدت
هَرْ نَفَس+ي
Each and every single breath.
دو
Do: Number two.
نِعْمَتْ
Ni’mat: Blessing, gift.
موجودْ
Mujoud: Exists.
ست
اَسْت
Ast: to be to come to be.
( اَ ) (فع رابطه .) سوم شخص مفرد از مصدر «اَستن » [ = هستن . ] (زمان حال فعل «بودن »): هوا روشن است .
_َست . صورتی از کلمه هست . هست . (موید الفضلاء). و آن مفرد مغایب (سوم شخص مفرد) است از مصدر استن و بدین وجه صرف میشود: استم . استی . است . استیم . استید. استند. و گاهی بتخفیف چنین آرند: ام . ای . است . ایم . اید. اند.
است ه_رگ_اه به ماقبل متصل شود همزه آن ساقط شود مانند: آمده ست و جانست و دلست . اگر حرف آخر کلمه ماقبل ، هاء غیرملفوظ باشد جایز است که همزه بجا ماند مانند: گفته است و گوینده است:
خدای جهان بر زبانم گواست
که گنج و سرای سپاهم تراست .
فردوسی
بِهَرْ
Bihar: For, because of.
for ==> [.conj]: براى، به جهت، بواسطه، به جاى، از طرف، به ب هاى، درمدت، به قدر، در برابر، در مقابل، بر له، به طرفدارى از، مربوط به، مال، براى این که، زیرا که، چونکه
حرف اضافه
برای . (انجمن آرا) (آنندراج ). به جهت . به علت . (رشیدی ). کلمه رابطه از برای بیان علت یعنی برای و از برای و بسبب و بجهت . (ناظم الاطباء). برای . جهت . (فرهنگ فارسی معین ):
کرد از بهر ماست تیریه خواست
زآنکه درویش بود عاریه خواست .
نِعْمَتي
نِعْمَت+ي
Ni’mat: Blessing, gift.
نِعْمَت+ي
Each and every single blessing.
شُکْري
شُکْر+ي
Shukr: Gratitude.
شُکْر+ي
Certain gratitude.
واجِبَست
واجِبَ+ست
Vājib: Necessary.
Acknowledgements
With thanks to Dr. Moya Carey, Curator of Islamic Collections, Chester Beatty, Dublin
© 2019-2002, Dara O Shayda
License
https://creativecommons.org/licenses/by/4.0/